امیرحسامامیرحسام، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

نی نی اسمونی

صحبتهای امیرحسام

سلام میخام حرفهایی رو که بلدی بزنی البته این کلمه ها و جمله ها مربوط به فروردینه. اینه مامان = این مال مامان اینه من = این مال من پارتا= پارسا نینی بو داده = نینی بو داده مامانی . ماماجون = مامان جون (مامان جونتو اینطوری صدا میکنی) دایی = دایی آیی= چایی مامانی کاتون داره  بیدی=خاله نمیدونم چه ربظی به هم داره ولی به خاله سمیه میگی بیدی  قودی = قوری آیی = چایی پدو=پلو بابا دون دون = باباجون جون هرکی ازت بپرسه اسمت چیه = میگی من وقتی قاشق بعدی غذا تو میخام بزارم دهنت میگی مامانی پره = یعنی دهنم هنوز پره بی ایز = بریز ایخت = ریخت ...
12 ارديبهشت 1391

مهمونی

سلام گل پسرم امروز میخایم بریم مهمونی خونه دوست مامانی و دوست شما . امیرحسین هم سن امیرحسامه و این بهانه دوستی من با مامانش شد و از این دوستی خیلی خوشحالم امید وارم تو هم با امیرحسین دوستای خوبی برای هم بشید عزیزم. امیدوارم امروز بهت خوش بگذره .
5 ارديبهشت 1391

تاتر

سلام عزیز دلم بستنی خور مامان . دیشب موقع خواب منو کشتی از بس گفتی بستنی . منم بهت ندادم چون دو تا قبلش خورده بودی . امروز میخام ببرمت تاتر . امیدوارم دوست داشته باشی و بهت خوش بگذره گل مامان . عشق من تویی
3 ارديبهشت 1391

دقیقا خود تو

سلام پسرکم خیلی وقته که وبلاگتو اپ نکردم تو اولین فرصت این کار رو میکنم فقط اومدم اینو بهت بگم که از اینکه تو پسر منی خیلی خوشحالم و منظورم از تو دقیقا خود تویی عزیزم نه اینکه از بچه دار شدن خوشحال باشم . دوست دارم . وقتی که خوابی یه فرشته کوچولوی نازی که کنار من خوابیدی وقتی اغوشتو برای من باز میکنی که بغلم کنی به خودم افتخار میکنم وقتی میگی مامان ببل یعنی بغل عاشقت میشم . برات ارزو میکنم همیشه شاد باشی و سلامت . یدونه مامان وقتی نفسهاتو میشمارم نفسم به شماره میفته برای بوسیدنت  اگه بزرگ شدی و من نبودم بدون که مامانی داشتی که به خودش میبالیده چون مادر فرشته ای مثل تو بوده. 
2 ارديبهشت 1391

حرف زدن امیر حسام

عزیزم دایره لغاتت رو اینجا مینویسم که وقتی بزرگ شدی بخونی و بفهمی چقدر شیرین زبون بودی . با اینکه دایره لغاتت محدوده ولی خوب جمله سازی میکنی . بابا جی جی  = بابا جون جونی مامانینی مامانی مانی مامی  و مانینی= مامان نی = بستنی نیا = بیا دردر = دردر دادی = دایی عمه با فتحه = عمه دوف = دوغ اپ = اب لازا = لازانیا شی=شیر به به = به به دفت = رفت نیس = نیست دیخ = ریخت دوش = کوش نینی = نینی پسر نانا = نینی دختر مو = مو ما ما  = صدای اقا گاوه قد قد قد با فتحه = صدای جوجو نی نه =بستنی نداریم بابا نی نه = بابا بستنی نخریده  طوطی = طوطی قوقول = صدای اقا خروسه داب = آب دید دید = منظ...
15 اسفند 1390

نمایشگاه سرگرمیهای کودک

سلام عزیز دلم دیروز ظهر بابابایی رفتیم نمایشگاه و در کل بد نبود اما خوبیش این بود که به تو خیلی خوش گذشت به زور از قطار اوردیمت پایین .توی راه ما عقب نشستیم که شما راحت باشی . سرتو گزاشتی روی پای مامان و خوابیدی خلاصه اومدیم خونه و از ساعت 6 تا ساعت 9 روی شونه من خوابیدی که بیشتر از 10 بار بیدار شدی و گفتی من باید بلند شم و شمارو راه ببرم . اخ دیگه واقعا خسته شده بودم دعواتم کردم و تو انقدر معصومانه گریه کردی که دوباره بلند شدم راه رفتم ولی واقعا انگار تریلی از روم رد شده بود انقدر خستم کرده بودی . بعد هم بیدار شدی و یه ساعتی بد اخلاق بودی بعدش خوب شدی شب هم گفتی بغلت کنمو راه ببرمت که یه دفعه من یاد تدی افتادم و گفتم تدی رو بیارم پیشت بخو...
8 بهمن 1390

تولد گل پسر

امسال تولدت رو دیرتر گرفتم عزیزم چون تو محرم افتاده بود . 8 دی گرفتم . خیلی هم خوب بود . رنگین کمونی بود چون تو خیلی رنگین کمون دوست داری یه ریسه بادکنکی برات درست کردم که از سر شب تا ساعت 3 نیمه شب طول کشید اما میارزید خیلی قشنگ شد . حالا عکسهاتو میزارم میبینی باورم نمیشه دوسال گذشته با اینکه بچه داری خیلی برام سخت بود چون هیچ کسی نزدیکم نبود که کمکم کنه وتو هم قربونت برم با اینکه خیلی اقاکوچولوی گلی هستی اما اصلا مثل بچه های دیگه نبودی شب تا صبح تو این دوسال بیدار بودی حتی همین الانم 3 چهار بار بیدار میشی و جدیدا همش میگی بلندت کنم و راه ببرمت . روزها هم که کلا 1 ساعت میخوابیدی اونم 5 دقیقه یکبار شیر میخاستی . با این حال خیلی زود گذشته ب...
7 بهمن 1390

سلام پسر گلم

سلام عزیز دلم . دیگه پسر مامان بزرگ شده 3 روزه که شبها هم به به نمیخوره هر چند هنوز هم کمی بهونه میگیری ولی خوب میشه . خیلی شیرین ی . من بهت میگم لوسی بیا پیش مامان . قدمهاتو کوچولو کوچولو برمیداری و میای صورتتم لوسی میکنی .قربونت برم . ببخشید مامانی ای نچند وقته نیومده برات بنویسه . این روزها روزها افتابیه برای من . تو که کنارم هستی مگه میشه بارون بیاد . خودت هم میفهمی وقتی بعضی وقتا بغلت میکنم دلم برات تنگ شده هر لحظه دلم برای به اغوش گرفتنت تنگ میشه .  
7 بهمن 1390

مامانو ببخش عزیز دلم

سلام گل پسرم مامانی رو ببخش که خیلی وقته برات مطلب جدید نذاشته اما از امروز میام برات میزارم عزیزم . فقط بگم که الان دیگه پوشک نمیشی و توی روز هم شیر نمیخوری عزیزم قربونت برم دیروز خیلی شیطون شده بودی . خواب بعد از ظهرت ساعت 6 عصر بود تا 9 خوابیدی . صبح هم ساعت 8 بیدار شده بودی . دوست دارم ماه مامان که همش تو نقاشیهات میگی ماه کشیدی . دیروز هم برات برچسب ماه رو که گرفته بودم اوردم همرو چسبوندی به دستت و حلقه های بازیت . دوست دارم عاشق شیرینکاریهات هستم . هروقت هم میخای خودتو برام لوس کنی صداتو نازک میکنی میگی مامانی . فدای مامانی گفتنت بشم که همه غصه هامو فراری میدی شیرین زبونم. امیدوارم خدا همه نینی های نازو و دوست داشتنی رو برای ...
28 آذر 1390