امیرحسامامیرحسام، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

نی نی اسمونی

کوچولوی پرتوقع

سلام گل پسرم عاشقتم وقتی که توی خوابی مستونم ساعتها بالای سرت بشینم و تماشات کنم . دوستت دارم . همیشه فکر میکردم که تو خیلی خجالتی هستی و به خاطر همین حرفت رو نمیزنی ولی الان احساس میکنم هم خجالتی هستی هم مغروز و هم پرتوقع . بدون اینکه خواسته ت رو بگی انتظار داری بقیه خودشون بفهمند و توقع نداری که کسی دعوات کنه یا حتی صداش رو بلند کنه اگه من یه کمی صدام رو بلند کنم سریع با بغض میگی مامانی تو چقد بدی . عاشقتم   حالا یه برنامه ای برات دارم که این رفتارتو عوض کنم و وادارت کنم حرف دلت رو بزنی . هر چی میخای بگی . توی مهد هم حرفت رو نمیزنی . من مفهمم تو چی میخای ولی بقیه که نمیفهمن برای همین میخام مجبورت کنم صحبت کنی البته غیر مستقیم ای...
2 مهر 1392

فطرت خدا جوی عشق من

مکالمه دیروز من و امیرحسام امیرحسام :خدا پا داره من: نه امیرحسام:خداکجاست من : همه جا امیرحسام:کجای خونه ما سوراخه که خدا ما رو میبینه ( در همین حال هم داره به سقف نگاه میکنه ) من: هیچ جا امیرحسام:پس چطوری ببینه ( به میبینه میگه ببینه) من:خدا خیلی بزرگه همه جا هست الان داره تو رو میبینه حرفهاتم میشنوه امیرحسام : تو رو چی من:میبینه در حالیکه داره بستنیشو به سمت من میگیره میگه : بستنی میخوره ؟؟؟ من : نه عزیزم با ناراحتی و ترحم میگه ؟دهن نداره ؟؟ من ؟نه باز هم با ناراحتی زیاد میگه : کوچولو بمونه ها من که تا حالا جلوی خنده م رو گرفته بودم که یه مکالمه جدی داشته باشیم دیگه به انجا که رسید ترکیدم از خنده ...
23 تير 1392

خوشمزه

سلام عزیزترینم   دوروز پیش داشتیم میرفتیم خونه خاله سمیه وقتی از پله های مترو داشتی میومدی پایین گفتم دستتو بده به من امیرحسام:نرده داره من: خب اخه تو وقتی خیلی کوچولو بودی من همش میگفتم کی بزرگ میشه پسرم دست همو بگیریم بریم بیرون خوش بگذرونیم اونوقت دستتو دادی به من امیرحسام :خیلی کوچولو بودم من: بله امیرحسام :چقدر کوچولو من:انقدر کوچولو بودی امیرحسام با خنده وتعجب: توی دل تو بودم من : بله هههههه امیرحسام : تو منو خورده بودی هههه وخنده طولانی من : نههههههههههههه نخورده بودم امیرحسام پس چرا توی دل تو بودم اگه منو نخورده بودی و باز خنده کشدار   شیرین من نمیدونم این چیزا چطوری به ذهنت میاد زیاد از ...
14 خرداد 1392

سال نو مبارک عزیزم

سلام عزیم خوشحالم که یک سال جدید دیگه رو کنار تو شروع میکنیم . میدونی که من هر روز وقتی صبح با اون صدای قشنگت که برای من بهترین و زیباترین ملودی تو دنیاست  صدام میکنی از خدا به خاطر وجودت تشکر میکنم .   دوست دارم سالهای زیادی رو کنارت نو کنم و ببینم که هر روز بزرگ و بزرگتر میشی و هیچ احساس بدی از پیر شدن شکستگی خودم نمیکنم چون با تو بزرگ میشم و دوباره رشد میکنم . از وقتی خدا تورو به ما هدیه داده عسلم ، هر مادر و کودکی که از هم جدا بشن به هر دلیلی ، من بی اختیار اشک میریزم چون تحمل یه لحظه دوریت رو ندارم . وقتی بزرگ شدی و ان شاله بابا شدی بیا و این مطلب من رو بخون جگر گوشه من دوست دارم تو بزرگترین نعمتی هستی که خدا به من هدی...
28 اسفند 1391

سلام شیرین عسلم

سلام گل پسرم شیرین عسلم بعد از مدتها اومدم مطلب بزارم توی این مدت اتفاقهای زیادی افتاده ما خونه مون رو عوض کردیم و تو به فروشگاه مورد علاقه ت نزدیک شدی . شیرین زبونیات رو هم که دیگه گفتن نداره خیلی بامزه صحبت میکنی . به دوست ندارم میگی نه دوست دارم و این باعث میشه همه خوششون بیاد و همش سربه سرت بزارن و سوال بپرسن تا تو این حمله رو تکرار کنی سری قبل که رفتیم خونه عزیز بهش گفتی عزیز اب ا من بده  وقتی ابتو خوردی لیوان پس دادی . گفتی دست شما درد نکنه عزیز شیطون بلا و حالبه که اینو فقط به عزیز میگی و به مامان جون هم هر وقت میپرسه منو دوست داری یانه میگفتی نه بیدینه حالا میگی دوست دارم نه دوست دارم دوست دارم نه دوست دارم   ...
23 اسفند 1391

سفر دو روزه بابلسر

سلام گل مامان ما جمعه و شنبه رفتیم شمال و به تو حسابی خوش گذشت مرتب به فول خودت توی زمین بازی بودی وقتی جلوم راه میری و شیرین زبونی میکنی مثل یه مادری که پسر جوونش جلوش راه میره بهت نگاه میکنم عزیز مامان . خیلی دلم میخاد از لحظه هات بهترین استفاده رو ببری .  و همش بازی کنی و شاد باشی . جدیدا خیلی تلویز یون نگاه میکنی یا پای کامپیوتر میشینی و برای خودت اهنگ یا کارتن مسواکیا و لنتیک میزاری همه فن حریفی ماشاله یه عالمه نیو فولدر توی درایوهای مختلف درست کردی که من هنوز همه رو نتونستم پاک کنم . ایکونهارو جابه جا میکنی یه بار دستگاه بخور رو از روی میز انداختی و منم هول شدم  داد زدم بعد تو با ناراختی گفتی مامانینی تو دیوونه ای البته زیر ل...
18 دی 1391