خوشمزه
سلام عزیزترینم
دوروز پیش داشتیم میرفتیم خونه خاله سمیه
وقتی از پله های مترو داشتی میومدی پایین گفتم دستتو بده به من
امیرحسام:نرده داره
من: خب اخه تو وقتی خیلی کوچولو بودی من همش میگفتم کی بزرگ میشه پسرم دست همو بگیریم بریم بیرون خوش بگذرونیم
اونوقت دستتو دادی به من
امیرحسام :خیلی کوچولو بودم
من: بله
امیرحسام :چقدر کوچولو
من:انقدر کوچولو بودی
امیرحسام با خنده وتعجب: توی دل تو بودم
من : بله هههههه
امیرحسام : تو منو خورده بودی هههه وخنده طولانی
من : نههههههههههههه نخورده بودم
امیرحسام پس چرا توی دل تو بودم اگه منو نخورده بودی و باز خنده کشدار
شیرین من
نمیدونم این چیزا چطوری به ذهنت میاد زیاد از این بحثها داریم این یه نمونه شه
یه بار یه خانمی رو دیدیم که باردار بود تو گفتی چرا دل خانومه انقدر پپله یعنی تپله
یه نفر دیگه بهت جواب داد نینی توی دلشه از اون موقع توی ذهنت مونده بود که دوروز پیش این مکالمه رو ارائه دادی فیلسوف