میلادنور
سلام قند عسلم
دیروز ظهر از جلوی خونه خاله سمیه داشتیم رد میشدیم که تو گفتی خاله ی من
مامانی اینجا خونه خاله ی منه و مجبورم کردی بلندت کنم و زنگ در رو بزنی خلاصه دوباره مثل روز قبل رفتیم خونه خاله جونت که خیلی دوسش داری
تا ساعت 7.5 اونجا بودیم بعد به بابایی گفتیم لباسهای بیرونمونو بیاره تا با هم از اونجا بریم میلاد نو ر
وقتی رفتیم تو پارکینگ گفتی مامانینی خاله ی من بو ؟ بو یعنی کو ؟
خلاصه کلی دنبالش گشتی و گفتی خاله و دایی هم بیان منم گفتم اونا کار دارن نمیان دم در خونه خاله که رسیدیم خاله زنگ زد گفت کجایین ما هم میایم گفتیم هنوز از جلوی در شما رد نشدیم تو انقدر خوشحال شدی که با صدای بلند میخندیدی خلاصه با ه مرفتیم ولی خیلی ترافیک بود و خسته شدیم ساعت 9.30 رسیدیم و تو خیلی شیطونی کردی گل مامان . اصلا نمیزاری ادم خرید کنه عاشق پله برقی واسانسور به قول خودت دینگ هستی .
دوست دارم عزیزم