امیرحسامامیرحسام، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

نی نی اسمونی

مهمون امیر حسام

سلام عزیز دل مامانی دیشب مهمون داشتیم امیر حسین دوست کوچولوی تو با بابا و مامان و ابجی کوچولوش اومده بودن خونمون . و خیلی هم با هم خوش گذروندین  تو خونه سازی تو میگفتی هر رنگی رو باید روش بزارید و امیر حسین دیگه نمیزاشت اول به تو میگفت اینجا بزارم؟ تو میگفتی نه سبز بزار  بعد میگفت اینجا بزارم میگفتی بله. شب هم تمام برچسب های ستاره رو زدی روی لپ و دست و صورت و سر کچل امیر حسین و اومدی تو حال گفتی ماه زدم . امیر حسین هم خوشش اومده بود از برچسباش . قربونش برم این دفعه یه کمی تپل تر شده بود ماشاله . امیدوارم همیشه دوستای خوبی برای هم باشید .
9 خرداد 1391

صحبتهای امیرحسام

سلام میخام حرفهایی رو که بلدی بزنی البته این کلمه ها و جمله ها مربوط به فروردینه. اینه مامان = این مال مامان اینه من = این مال من پارتا= پارسا نینی بو داده = نینی بو داده مامانی . ماماجون = مامان جون (مامان جونتو اینطوری صدا میکنی) دایی = دایی آیی= چایی مامانی کاتون داره  بیدی=خاله نمیدونم چه ربظی به هم داره ولی به خاله سمیه میگی بیدی  قودی = قوری آیی = چایی پدو=پلو بابا دون دون = باباجون جون هرکی ازت بپرسه اسمت چیه = میگی من وقتی قاشق بعدی غذا تو میخام بزارم دهنت میگی مامانی پره = یعنی دهنم هنوز پره بی ایز = بریز ایخت = ریخت ...
12 ارديبهشت 1391

مهمونی

سلام گل پسرم امروز میخایم بریم مهمونی خونه دوست مامانی و دوست شما . امیرحسین هم سن امیرحسامه و این بهانه دوستی من با مامانش شد و از این دوستی خیلی خوشحالم امید وارم تو هم با امیرحسین دوستای خوبی برای هم بشید عزیزم. امیدوارم امروز بهت خوش بگذره .
5 ارديبهشت 1391

تاتر

سلام عزیز دلم بستنی خور مامان . دیشب موقع خواب منو کشتی از بس گفتی بستنی . منم بهت ندادم چون دو تا قبلش خورده بودی . امروز میخام ببرمت تاتر . امیدوارم دوست داشته باشی و بهت خوش بگذره گل مامان . عشق من تویی
3 ارديبهشت 1391

دقیقا خود تو

سلام پسرکم خیلی وقته که وبلاگتو اپ نکردم تو اولین فرصت این کار رو میکنم فقط اومدم اینو بهت بگم که از اینکه تو پسر منی خیلی خوشحالم و منظورم از تو دقیقا خود تویی عزیزم نه اینکه از بچه دار شدن خوشحال باشم . دوست دارم . وقتی که خوابی یه فرشته کوچولوی نازی که کنار من خوابیدی وقتی اغوشتو برای من باز میکنی که بغلم کنی به خودم افتخار میکنم وقتی میگی مامان ببل یعنی بغل عاشقت میشم . برات ارزو میکنم همیشه شاد باشی و سلامت . یدونه مامان وقتی نفسهاتو میشمارم نفسم به شماره میفته برای بوسیدنت  اگه بزرگ شدی و من نبودم بدون که مامانی داشتی که به خودش میبالیده چون مادر فرشته ای مثل تو بوده. 
2 ارديبهشت 1391

حرف زدن امیر حسام

عزیزم دایره لغاتت رو اینجا مینویسم که وقتی بزرگ شدی بخونی و بفهمی چقدر شیرین زبون بودی . با اینکه دایره لغاتت محدوده ولی خوب جمله سازی میکنی . بابا جی جی  = بابا جون جونی مامانینی مامانی مانی مامی  و مانینی= مامان نی = بستنی نیا = بیا دردر = دردر دادی = دایی عمه با فتحه = عمه دوف = دوغ اپ = اب لازا = لازانیا شی=شیر به به = به به دفت = رفت نیس = نیست دیخ = ریخت دوش = کوش نینی = نینی پسر نانا = نینی دختر مو = مو ما ما  = صدای اقا گاوه قد قد قد با فتحه = صدای جوجو نی نه =بستنی نداریم بابا نی نه = بابا بستنی نخریده  طوطی = طوطی قوقول = صدای اقا خروسه داب = آب دید دید = منظ...
15 اسفند 1390

نمایشگاه سرگرمیهای کودک

سلام عزیز دلم دیروز ظهر بابابایی رفتیم نمایشگاه و در کل بد نبود اما خوبیش این بود که به تو خیلی خوش گذشت به زور از قطار اوردیمت پایین .توی راه ما عقب نشستیم که شما راحت باشی . سرتو گزاشتی روی پای مامان و خوابیدی خلاصه اومدیم خونه و از ساعت 6 تا ساعت 9 روی شونه من خوابیدی که بیشتر از 10 بار بیدار شدی و گفتی من باید بلند شم و شمارو راه ببرم . اخ دیگه واقعا خسته شده بودم دعواتم کردم و تو انقدر معصومانه گریه کردی که دوباره بلند شدم راه رفتم ولی واقعا انگار تریلی از روم رد شده بود انقدر خستم کرده بودی . بعد هم بیدار شدی و یه ساعتی بد اخلاق بودی بعدش خوب شدی شب هم گفتی بغلت کنمو راه ببرمت که یه دفعه من یاد تدی افتادم و گفتم تدی رو بیارم پیشت بخو...
8 بهمن 1390