امیرحسام و مهمانداری
سلام صبح قشنگت بخیر عزیزم چند روزه که ما مهمون داریم و تو هم از خوشحالی سر از پا نمیشناسی . مهمونامون مامان جون و دایی محمد و خاله سمانه هستند. تو به خاله سمانه میگی ما و جدیدا یکی در میون به من میگی مانی .اخ فدای زبون قشنگت بشم . 5شنبه بهم خبر دادن که یکی از همکارهای قبلیم فوت کرده من خیلی ناراحت شدم و بیشتر برای این ناراحت شدم که یه پسر 15 ساله داشت و باز مثل همیشه از خدا خاستم که لحظه های شیرین باتو بودنو از من نگیره و انقدر بهم مهلت بده که بتونم خودم تو رو بزرگ کنم . با وجود تو دل کندن از دنیا خیلی سخته . الان تو خوابی و من دارم صورت قشنگتو نگاه میکنم .عاشقتم . نمیتونم تصور کنم که من نباشم تو گریه کنی من نباشم تو منتظر یه اغوش با...
نویسنده :
مامان امیرحسام
9:15