امیرحسامامیرحسام، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

نی نی اسمونی

تولد گل پسر

امسال تولدت رو دیرتر گرفتم عزیزم چون تو محرم افتاده بود . 8 دی گرفتم . خیلی هم خوب بود . رنگین کمونی بود چون تو خیلی رنگین کمون دوست داری یه ریسه بادکنکی برات درست کردم که از سر شب تا ساعت 3 نیمه شب طول کشید اما میارزید خیلی قشنگ شد . حالا عکسهاتو میزارم میبینی باورم نمیشه دوسال گذشته با اینکه بچه داری خیلی برام سخت بود چون هیچ کسی نزدیکم نبود که کمکم کنه وتو هم قربونت برم با اینکه خیلی اقاکوچولوی گلی هستی اما اصلا مثل بچه های دیگه نبودی شب تا صبح تو این دوسال بیدار بودی حتی همین الانم 3 چهار بار بیدار میشی و جدیدا همش میگی بلندت کنم و راه ببرمت . روزها هم که کلا 1 ساعت میخوابیدی اونم 5 دقیقه یکبار شیر میخاستی . با این حال خیلی زود گذشته ب...
7 بهمن 1390

سلام پسر گلم

سلام عزیز دلم . دیگه پسر مامان بزرگ شده 3 روزه که شبها هم به به نمیخوره هر چند هنوز هم کمی بهونه میگیری ولی خوب میشه . خیلی شیرین ی . من بهت میگم لوسی بیا پیش مامان . قدمهاتو کوچولو کوچولو برمیداری و میای صورتتم لوسی میکنی .قربونت برم . ببخشید مامانی ای نچند وقته نیومده برات بنویسه . این روزها روزها افتابیه برای من . تو که کنارم هستی مگه میشه بارون بیاد . خودت هم میفهمی وقتی بعضی وقتا بغلت میکنم دلم برات تنگ شده هر لحظه دلم برای به اغوش گرفتنت تنگ میشه .  
7 بهمن 1390

مامانو ببخش عزیز دلم

سلام گل پسرم مامانی رو ببخش که خیلی وقته برات مطلب جدید نذاشته اما از امروز میام برات میزارم عزیزم . فقط بگم که الان دیگه پوشک نمیشی و توی روز هم شیر نمیخوری عزیزم قربونت برم دیروز خیلی شیطون شده بودی . خواب بعد از ظهرت ساعت 6 عصر بود تا 9 خوابیدی . صبح هم ساعت 8 بیدار شده بودی . دوست دارم ماه مامان که همش تو نقاشیهات میگی ماه کشیدی . دیروز هم برات برچسب ماه رو که گرفته بودم اوردم همرو چسبوندی به دستت و حلقه های بازیت . دوست دارم عاشق شیرینکاریهات هستم . هروقت هم میخای خودتو برام لوس کنی صداتو نازک میکنی میگی مامانی . فدای مامانی گفتنت بشم که همه غصه هامو فراری میدی شیرین زبونم. امیدوارم خدا همه نینی های نازو و دوست داشتنی رو برای ...
28 آذر 1390

امیرحسام و خونه اسباب بازی

عزیزم دیروز رفتیم پارک بعد هم رفتیم خونه اسباب بازی جدید خوب بود از این یکی بهتر بود برای سه شنبه هم مربیت گفت ببرمت برای مسابقه اسکوتر که ازت عکس بگیره منم گفتم خودشم اسکوتر داره سوار هم میشه . همه از تعجب دهنشون باز مونده بود گفتم البته امیرحسام روش وایمیسه من میبرمش . با بچه ها کلی بازی کردی و بهت خوش گذشت عزیزدلم
25 مهر 1390

نمایشگاه غنچه های شهر

سلام پسرم شنبه دوتایی رفتیم نمایشگاه بابا هم از اون طرف اومد تو انقدر از دیدن اون همه بادکنک هیجان زده شده بودی که نگو نقاشی کشیدی . خونه سازی کردی . به هب خوردی وحسابی خوش گذروندی نمایشگاه خوبی بود .به هر سه مون خوش گذشت . قربون پسر نازم بشم .بوس عکسهاتم میارم میزارم مانی جون             ...
25 مهر 1390

امیرحسام وعزیز

سلام عزیزم امروز ساعت 5 صبح عزیزجون رفت و تو اگه از خواب بیدار شی میخای دنبالش بگردی عزیزدلم .این دوروزه خیلی بهت خوش گذشت .نصف شب 2 تا3 بار میومدی به عزیز سرمیزدی و سرتو میزاشتی رو بالش عزیز جونت ولی خب امروز دیگه عزیز رفته عوضش ظهر داریم میریم خونه مامانجون تا تو دوباره خوشحال بشی قربون شکل ماهت بشم بشم الهی . بوس
31 شهريور 1390

اب بازی

سلام عزیزم الان ساعت7.26 هست و تو تو خواب نازی دیشب انقدر خسته بودی که حال نداشتی بلنشی بیای سر جات رو تخت بخابی گفتم پس بیا بغل مامان با ناز اومدی بغلم وتا اومدیم تو جامون خوابت برد .دیشب رفته بودیم خرید هایپر هم رفتیم و خیلی شلوغ بود کلافه شدیم امروز به تلافی دیروز میبرمت پارک تا به قول خودت سرسره بشی قربون چشمای سیاهت بشم بعد عکسامونو میاریم اینجا میزاریم
28 شهريور 1390